به او بگوئید که دوستش دارم!
هر چه گفتم و هر چه سوختم و ساختم بیهوده بود...
هر چه به او گفتم دوستش دارم انگار یک خواب بود و هر چه
با عشق و احساس او سوختم و ساختم پوچ پوچ بود....
دیگر نمیدانم چگونه باید از آنکه دوری بگویی که دوستش داری..
تو بگو ای قلب عاشق من ، چگونه باید این دوست داشتن را ابراز کنی؟
من هستم و یک قلب سرخ ، که درون قلب سرخ یک دنیا محبت و عشق نهفته
است و ما تو را دوست میداریم ، گرچه تو این دوست داشتنمان را باور نداری ....
کاش میدانستی قلبم یک آرزو دارد و تنها آرزویش تویی!
کاش میدانستی قلب مجنونم، یک معشوق دارد و تنها لیلای آن تویی! کاش میدانستی که قلبم تنها یک احساس دارد و آن احساس پاک، تنها برای تو هست....
و ای کاش میدانستی که قلب عاشقم تنها یکی را دوست میدارد و آن تویی!
تویی و آن قلب مهربانت و یک دنیا احساس پاک در وجودت! منی که مدتها به انتظار تو در جاده تنهایی ها نشسته بودم ، منی که مدتها
بود از خدای خویش آرزوی تو را داشتم ، و منی که لحظه ها
و ثانیه ها به یاد تو و به انتظار تو مینشستم چگونه بگویم که دوستت دارم؟
آهای ای دو چشم خیس من ، دو چشمی که
شب و روز برای او اشک ریختید ، و تا سحرگاه به یاد او به آسمان عاشقی ، به مهتاب
و ستارگان نگاه می انداختید ، و ای دو چشمی که مرا عاشق او کردید
و مرا در دنیای عاشقی اسیر کردید شما به او بگویید که دوستش دارم...
آری به او بگویید که خیلی دوستش دارم....
نظرات شما عزیزان:
|